سرد است …
نیمکتی تنها در پارک نشسته است
من تنها بر نیمکت و تو تنها در من …
میبینی ؟ چه در همیم و تنها ؟
انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ میرود
دست دلم میلرزد!
اما به خواجه میسپارم تا امید را از دلم نگیرد
دلم میخواهد همیشه بگوید
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور!
چه معنـــــى دارد
زندگى...!؟
وقتى كه هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد !!
خـــــــــواسـتـنـد از عـشـق …
آغــــــــــوش و بـوسـه را حـذف کـنـنـد …
عـشـق … !
از آغـوش و بـوســـه
حـذف شـد … !!!
گل سرخی به او دادم . گل زردی به من داد...!!!
برای یك لحظه ی ناتمام قلبم از طپش افتاد ... !!!
با تعجب پرسیدم :
مگر از من متنفری ... ؟؟؟
گفت :
نه ؛ باور كن ... نه !!!
ولی چون تورا واقعا دوست دارم نمی خواهم پس از آنكه
از لبانم كام گرفتی برای پیدا كردن گل زرد ؛ زحمتی به
خود هموار كنی ...
---------------------------------------------------------------------
این روزهـا...
ته فنجـــانهــ ـــا ...
دنبال کمی صداقت میگردم
کیکهای نیم خورده را زیرو رو میکنم
شاید کمی مهــ ـربانی درش مانده باشد!
این روزها
شمعها هم...
نـــ ـــــور ندارند!
و مــ ــــــن تنهــ ــا...
روی آخرین صندلیه کافه...
میان دود سیگارم غرق میشوم...
غرق آرامشـــ ـــــــی که نیــست!!
--------------------------------------------------------------------------------------
وقتی کسی رو که دوست داشتی
از پیشت رفت ناراحت نشو،
چیزی رو از دست ندادی.
چون تو کسی که دوست نداشت
را از دست دادی و اون کسی را
که عاشقش بود از دست داد.
--------------------------------------------------------------------------------------
التـ ـماس مال دیــروز بــ ـود ... مال وقتـی کــ ـه ساده بــودمـ
امــروز : میخواهــی بروی ؟؟؟ هیـــس ... فقط " خدافــظ "
------------------------------------------------
داره بارون میباره ..
یه فنجون قهوه کنآر یه پنجره بخار گرفته ...
یه هدفون تو گوشته ..
زمان شروع میکنه به اروم گرفتن ..
و تو توی اونغروب نم گرفته ...
ذل زدی به پنجره و داغی فنجون دستتو میسوزونه ...
بارون شدید تر میشه .. چقدر این ثانیه خداییه ♥
-------------------------------------------------
لباس خوب بپوش !
برای خودت غذاي خوب بپز !
خودتو به صرف قهوه تو یه خلوت دنج مهمون کن !
براي خودت گاهی یه هديه بخر !
وقتی بهروحاحترام میذاری ؛ احساس سربلندی میکنه .. !
اون وقت ديگه از تنهايي به ديگران پناه نمی بره .. !
و اگر قراره انتخاب کنه ؛ کمتر به اشتباه اعتماد میکنه .. !
يادت باشه ؛ عزت نفس غوغا ميکنه !
----------------------------------------------
فردا...
فردا که بشه کودک نداشته ام را بغل میکنم
و تو را نشانش خواهم داد...
و با بغض بزرگی خواهم گفت:
ببین...ببین در تمام رویاهایم، او پدر تو بود...
------------------------------------------------
آدمـ هـا مـے آینـد
زنـدگـے مـے کننـد
مـے میـرنـد و مـے رونـد …
…
امـا فـاجعــہ ـے زنـدگـے تــو
آטּ هـنگـامـ آغـاز مـے شـود کــہ آدمـے مـے رود امــا نـمـے میـرد!
مــے مـــانــد
و نبـودنـشـ در بـودטּ تـو
چنـاטּ تــہ نـشیـטּ مـے شـود
کــہ تـــو مـے میـرے!!
------------------------------------
امروز معلم میگفت دو خط موازی هيچگاه به هم نميرسند ،
مگر اينکه یکی از آنها خود را بشکند ،
گفتم من که خودم را شکستم ؛
پس چرا به او نرسيدم؟
لبخند تلخي زد وگفت ؛
شايد اوهم به سوی خط ديگری شکسته باشد ...!!
:: برچسبها:
مگر از من متنفری؟ ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2